۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

نگاهی به دموکراسی از دیدگاه اسلام

احمد سليمان فارسي
کلمه دموکراسي ومشتقات آن ازجمله کلمات جذابي است که عده اي چنان شيفته ى آن شده اند که زبانشان لحظه ى از ذکر آن غافل نميشود وبه شدت از دموکراسي دفاع مي کنند وخواهان تطبيق آن درجامعه ميشوند ودراين روزها اين کلمه پرزرق وبرق، بازار گرم پيدا کرده است.
هرمجله وروزنامه ي را که ورق ميزني حتما ً به کلمه دموکراسي ومشتقات آن برميخوري لهذا خواستم در اين مقاله به بررسي مختصر ديموکراسي ازديدگاه اسلام بپردازم تا چهره اصلي اين نظريه وايده آشکار گردد و تا باشد گامهاي استوارومتينى را به سوي افقهاي فردا برداريم . متاسفانه در جامع ما به علت دوري از سرچشمه هاي قرآن وسنت وناآگاهي از فرهنگ اصيل اسلامي به سرعت نظريات کفري وارد شده ازغرب انتشار ميابد واقشارى از جامعه را فريفته خود ميسازد ازجمله اين نظريات منافي با اساسات اسلام يکي هم دموکراسي است, که به جوامع ما نفوذ پيدا کرده است و عده ي طبل آن را به نوازيدن گرفته اند،به هر حال بايد ابعاد اين نظريه را به پژوهش گرفت تا باشد بادرک همه ابعاد آن، ازديدگاه اسلام به آن نظرافگنيم.
اروپا در قرون وسطى در جهل ونابساماني هاي ناشئ از آن ميزيست،کليساها در اروپا امور زندگي را اداره ميکردند و نصرانيت که در کليسا ها حاکم بود همان نصرانيت تحريف شده ى بود که اروپا به آن گروید كه همانا مجموعه تعاليم خشک منافي با فطرت بشرى وسازگار با هواي بشر بود ، اين ديني بود که به اوروپا سايه افگند و فضاي اختناق را در آنجا ببار آورده بود دراينجا بود که تنش هاي ميان پاپ ها درکليساها وآنانيکه احساس محکوميت در جامعه را مي نمودند پديد آمد تا اينکه به اضمحلال سلطه کليسا انجاميد وبا زوال مملکت کليسا ها دين تحريف شده نصرانيت رخت سفر از زندگي انسان اروپايي بست ودر زواياي کليسا ها منحصر گرديد ونظريه جدايي دين از سياست يا سيکولرزم به ميان آمد که اروپا را زير شعاع خود قرار داد. با پديد آمدن اين پديده در اروپا نظربه دموکراسي بميان آمد با آنكه اين نظريه مدتها قبل در يونان در منصه ى اجراء درآورده شده بود اما اين بار به قوت بيشتر از قبل عرض اندام كرد که به انسان اروپايي صلاحيت بيشتري در عرصه زندگي اش عطاء مي نمود و از هر قيد وبند او را رها مي ساخت, وبدون شک که انسان اروپايي از آن استقبال مي نمود تا باشد که خويشتن را از ظلم وقساوت کليساها نجات بخشد زيرا ديگر روزنه ى اميدي براي او باقي نمانده بود به الحاد رو آورد دين را از زندگي اش بدور انداخت.آري، هر دين محرف و تعاليم محرفه آن عرصه زندگي را بر انسان تنگ ميسازد همه چيز را از او ميستاند،متأسفانه که انسان در اروپا با طي اين مراحل نزاع به اين نتيجه رسيد که حاکميت دين در ساحات زندگي باعث بدبختي وهلاکت وپرتاب بشريت به يک منجلاب ميشود. آري! حاکميت دين تحريف شده . اما نبايد اين نظريه را تعميم بخشيد. زيرا اسلام از اين قاعده مستثني است . زيرا در آن روزهايکه جهل در اروپا حکم فرما بود در آنسوي مرزها در اندلس،قاهره،بغداد و غزنه علم سايه افگنده بود و اين شهر هاي بزرگ آموزشگاه هاي بزرگي را در علوم مختلف در آغوش داشتند، انسان در اروپا دروازه دين را مسدود کرد و خود را از هر قيد و بند رها کرد. در اينجا بود که دموکراسي منحيث يکه واقعيت به قوت در جامعه مطرح و سپس قبول گرديد. پس نظام دموکراسي نظاميست که مصدر آن بشر بوده وهيچ ارتباطي با وحي ودين ندارد.ملت درنظام دموکراسي صاحب سيادت است وزمام امور خويش را به دست دارد. سيد مطلق است، دساتيروضع مينمايد، اين دساتير توسط آنانيکه ملت ايشان را انتخاب مينمايند, جامعه عمل ميپوشد وجهت هرچه استقلال يافتن انسان ازهر قيد و بند آزادي هاي چهار گانه را به انسان اعطاء مينمايد که انسان در سايه هاي آن در اجتماع, قدم بر دارد و وجود خود را ثابت نمايد. اين آزادي هاي چهار گانه عبارت اند از:
١- آزادي اعتقاد.
٢- آزادي رأي.
٣- آزادي حق تمليک (اقتصادي).
٤- آزادي شخصي (اخلاقي).

درارتباط به آزادي هاي چهارگانه نظام دموکراسي بايد گفت که هر يک از آن با اساسات اسلامي منافات دارد زيرا اين نوع آزادي ها در اسلام اصلا ً وجود ندارد فرد مسلمان در جميع افعالش مقيد به احکام شرعي بوده و نميتواند از مرزهايکه برايش گذآشته شده است ، تجاوز نمايد.
در نظام دموکراسي ، انسان حق دارد که هر عقيده ي را اختيار نمايد وميتواند که دين خود را ترک وبه دين ديگر بگرايد اما دراسلام اگر مسلمان از دينش برگردد، مرتد شمرده شده ودر صورت عدم بازگشت به اسلام ، حد ردت که قتل است بر او تطبيق ميشود ،
در نظام دموکراسي فرد حق دارد که متشبث به هر راي شده وجهت نشر آن از همه وسايل استفاده نمايد بشرطيکه آزادي ديگران را خدشه دار نسازد درحاليکه دراسلام فرد مسلمان مقيد به احکام شرعي بوده ، حق ندارد احکام منافي با اسلام را در جامعه نشروپخش نمايد، حق آزادي وملکيت منجربه ايجاد نظام سرمايه داري دراقتصاد گرديد وسپس باعث ايجاد نظريه ى استعمارشد وزمينه تاخت و تاز به کشورهاي مستضعف را هموارکرد. غارت ثروتها، احتکار، نظام ربوي در بانک ها همه و همه نتايج همين بند از دستور نظام دموکراسي است.
درحاليکه اسلام مخالف با استعمار ملت هاست و عليه همه مفاسد اقتصادي از احتکار تا سود جنگ را اعلان مينمايد وجهت ارتقاء ورشد اقتصادي روش هاي را مشروعيت داده که باعث ارتقاي فرد وسپس جامعه ميشود درحاليکه غش،خدعه ساختن شراب و فروش آن و مراکز فساد اخلاقي همه و همه وسايلي است که نظام دموکراسي در استعمال آن حرجي را احساس نمي نمايد.اما آزادي شخصي در نظام دموکراسي عبادت از رهاي از همه قيد هاي اجتماعي است که سر چشمه هاي همه بد بختي ها در يک جامعه ميگردد، از هم پاشيدن نظام خانوادگي در غرب کافر مثال برازنده آزادي اخلاقي است ، در حاليکه اسلام زنا،لواط، سحاق و عرياني را تحريم نموده ا ست وبراي هر کدام از آن عقوبت جداگانه اي تخصيص داده است زيرا اسلام به يک جامعه نظيف وپاکيزه دعوت ميکند وهر خدشه به آن را جنايت تلقي مينمايد. پس دموکراسي نظاميست که مصدر آن انسان است, انسان صاحب سيادت مطلق است ، حاکميت از آن بشريت است در حاليکه اسلام نقيض وضد دموکراسي است. در اسلام حاکميت از آن الله عزوجل است ومصدر اسلام, وحي الله عزوجل است که از بالاي هفت آسمان بر نبي کريم صلي الله عليه وسلم فرو فرستاده شد ومعيار ومدار حسن وقبح اشياء قرآن وسنت است. واما عقيده ي که از آن دموکراسي سرچشمه گرفت وپديد آمده است عقيده ي جدايي دين از دولت است به اساس اين عقيده دين بشکل کل مورد انکار قرار نميگيرد بلکه از نقش آن در ابعاد مختلف زندگي کاسته ميشود و در تنگنايي از تنگناها منحصر ميگردد، در حاليکه اسلام در طرف نقيض اين ايده قرار دارد وعقيده اسلامي تقاضايش سېر زندگي وفق شريعت الهي است، در دموکراسي حاکميت از آن ملت است در حاليکه در اسلام حاکميت از آن الله عزوجل است بلکه حاکميت يکي از شاخص ترين ويژه گي هاي الوهيت است در نظام دموکراسي پارلمان ميتواند به اکثريت آراء ، مفاسد اخلاقي واجتماعي واقتصادي را به تصويب برساند در حاليکه در اسلام حق تحليل وتحريم از آن الله است. وآخردعوانا ان الحمدلله رب العالمين.

هیچ نظری موجود نیست: