۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

اهداف سفر (دزدکی) اوباما به کابل

احمد سلیمان فارسي
اوباما رئيس جمهور امريكا سفر دزدکی به افغانستان داشت. سفر مترقبه اما در حالی که قبلا اعلان نشده بود.
بوش رئیس پیشین امریکا نیز به همین گونه وارد افغانستان گردید گویا این سنتی است که همه اشغالگران چنین می نمایند سفرهای دزدکی در دل شب وگزافه گویی ها ودروغها اما دروغهای که آن را به جز در فرهنگ امریکایی دیگر نخواهی یافت!!
این که چرا این چنین می نمانید نیازی به تحلیلی ندارد چون این ها اشغالگران اند ومیدانند که این کشورها در حقیقت بستره آرام نه بلکه محرقه برای این نیرو ها اند می ترسند که مبادا هدف گرفته شوند یا اینکه در پایگاهی نظامی که پیاده می شوند این پایگاه هدف موشک ها قرار بگیرد.
اما اینکه چرا اوباما به کابل قدم رنجه می نماید وبا عساکر اشغالگر امریکایی می بیند؟ این پرسش بدون شک که نیاز به تحلیل دارد که سعی می کنم به آن رسیدگی نمایم.
امریکایی ها نه سال می شود که نتوانستند که اهداف اعلان شده شان را متحقق بسازند.
حرکت اسلامی طالبان فراگیر شده است بلکه مرز افغانستان را نیز عبور نموده است وخطری را برای امریکا و غلامان فرومایه شان تشکیل داده است و در افغانستان شمال وجنوب کشور بستره جهاد علیه اشغالگران گردیده است
نبرد اخیر مارجه در ولایت هلمند نیز به رزمایش شبیه بود که اشغالگران می خواستند توجه مردم را به آن معطوف دارند گویا مساحتی بسا بزرگی است که امریکایی ها می خواهند آن را از اداره حرکت اسلامی طالبان خارج سازند در حالی که این منطقه مساحتی خیلی کوچکی دارد واشغالگران تا به حالی از اداره آن عاجز اند بلکه فریاد می کشند که طالبان از شهرک های در جوار مارجه وسایلی جنگی را تهیه می بینند وآن را در مارجه نقل می دهند تا امریکایی را هدف بگیرند.
اما هلمند منحیث مجموع تحت اداره حرکت اسلامی طالبان است و طالبان می توانند در هر نقطه از آن در هر هنگامی که خواسته باشند اقدام نظامی نمایند.
قندهار نیز از پایگاه های عمده جهاد علیه اشغالگران است امریکایی ها اعلان داشتند که به زودی لشکری را به سوی آن سوق می دهند اما گزارشات رسیده حاکی اند که طالبان اداره بیشتر مناطق قندهار را به دست دارند بلکه در شهر حاکم اند و شخصیت های وابسته به اداره نامنهاد کابل را به قتل می رسانند بلکه والی نامنهاد نمی تواند که از دفتر کارش بیرون آید.
نیویارک تایمز در زمینه گزارشی را تهیه دیده بود که در آن از فساد اداره نامنهاد وبه ستوه آمدن مردم قندهار از امریکایی ها وغلامان افغانی شان حکایت داشت.
روزنامه اندیپیندت انگلیسی نیز گزارشی را از اردوی اجیر افغانی تهیه کرده بود در این گزارش آمده است که عساکر اجیر افغانی معتاد به مواد مخدر واختلاس اند بلکه تعداد از این ها اصلا به وظایف نظامی حاضر نمی شوند.
از سوی دیگر عملیات مجاهدین در قلب کابل پیغامی را با خود حمل می کرد که به امریکایی ها رسید وآن اینکه امریکایی ها دیگر توان مواجهه با مجاهدین را ندارند ورنه کجاست موانع امنیتی امریکایی و موتلفین آن در کابل؟
اوباما در این سفرش می خواست از یک سو روحیه پژمرده عساکرش را احیاء نماید!!! وبا وعده های که در حقیقت سرابی بیش نیست گویا که امریکایی ها در این نبرد پیروز می شوند. اوباما می خواست اشغالگران ورشکسته را روحیه بدهد.
از سوی دیگر این سفر اوباما نشاندهنده این است که امریکایی ها مصصم اند که با طالبان بجنگند وبدون شک این حقیقتی است که برخی از کارشناسان یا از این حقیقت آگاهی ندارند ویا از آن اغماض می نمایند.
نبرد در افغانستان برای امریکایی ها سرنوشت ساز است وامریکایی ها درک کرده اند که شکست در افغانستان شکست تمدن جاهلی حاکم برجهان است چنانچه کسینجر وزیر اسبق خارجه امریکا گفته بود.
اما آیا این سفر دزدکی اوباما اهداف امریکایی ها را در افغانستان متحقق خواهد ساخت؟ آیا امریکایی ها در این نبرد پیروز می شوند؟
آنچه مسلم است ونباید در آن شک کرد شکست امریکایی ها وموتلفین آن ها در افغانستان است بلکه می توان در سخنان اوباما وگیتس این حقیقت را دریابید گیتس گفته است که امریکایی ها در افغانستان متحمل تلفات سنگینی خواهند شد در حالی که اوباما به صراحت گفت که طالبان دشمنانی مصصم اند.
بلی... بدون شک که دشمنانی مصمم اند طالبان می جنگند تا همه جهان را از کابوس وحشتناک تمدن جاهلی(cow boy) نجات دهند و درفش اسلام را به اهتزار درآورند.

۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

اشغالگران صلبیبی چرا متوسل به حربه های سیاسی می شوند؟

احمدسلیمان فارسی
اشغال در سال نهمش داخل می گردد امریکایی ها در این نه سال مساعی زیادی را به خرچ دادند تا بتوانند حرکت جهاد را در افغانستان متوقف سازند اما هدفی را که می خواستند این مساعی نامیمون، آن را به دنبال نداشت.
لشکرکشی های پیهم اشغالگران وحملات گسترده آنها همه وهمه نقش برآب شدند و نتایج سودمندی را در زمینه نداشتند.
دامنه جهاد روزانه گسترش پیدا می کند بلکه این جهش، شمال افغانستان را نیز شامل گردید شهرک های زیادی از لوث اشغالگران پاکیزه می گردند، تایید وپیشتیبانی مردم از مجاهدین بیشتر می شود ماشین جنگی اشغالگران دیگر توان این را ندارد که حرکت جهاد را متوقف و مجاهدین را از پا در آورد.
اشغالگران می دانند که دیگر امکان نابودی جهاد، در افغانستان شبیه خواب های پراگنده ی است که نشاید که بر آن اعتماد کرد.
به حربه دیگری متوسل گردیدند وآن اینکه مجاهدین را به دو دسته البته در مخیله شان تقسیم کردند متشددان و افراد معتدل. وزعم کردند که می شود با افراد اعتدال گرای مجاهدین به کنار آمد وآن ها را در نظام کنونی دست نشانده شان شریک سازند البته مشروط براینکه این افراد به قانون اساسی نظام کنونی گردن نهند واز متشددان، بیزاری شان را اعلان نمایند.
سعی کردند که چنین افراد را بیابند اما نتوانستند در اخیر به رسوایی شان افزودند افرادی را که از سال های قبل در کابل زندگی می کنند وروزگاری را در صف جهاد سپری کرده بودند اسامی شان را به زعم انها از لست سیاه حذف داشتند در حالیکه این ها جز از نظام کنونی اند!!
وسیله دیگری را به کار انداختند مبنی براینکه فضایی از بی اعتمادی را در مجاهدین ایجاد نمایند مثلا هنگام گرفتاری ابرمرد قهرمان ملا برادر در پاکستان و برخی دیگر از مقامات حرکت اسلامی طالبان، بلند گو های اجیر اشغالگران زعم کردند که گویا ملابرادر در حقیقت فصلی از مذاکرات را با نظام کنونی آغاز کرده بود ودر زمینه ملاقات های نیز انجام پذیرفته بود وپاکستان برای سبوتاژ کردن این پروسه دست به چنین اقدام می زند تا باشد نقش این کشور در ساختار سیاسی آینده افغانستان نادیده گرفته نشود بلکه باید درهر مرحله، پاکستان شریک حتمی باشد.
سازمان ملل نیز در زمینه اظهار تاسف خود را اعلان داشت که چرا پاکستان در این مرحله اساس اقدام به این گرفتاری کرد؟
البته باید گفت که این در حقیقت وسیله دیگری از وسایلی اشغالگران است که بتوانند دژ محکم جهاد را متزلزل وافراد را در قبال یکدیگری بی اعتماد بسازند.
ملا برادر مجاهد نستوهی است که از همان آغاز اشغال تا هنگام گرفتاری اش به شهامت وپایداری می جنگید
واین دستگاه های تبلیغات سوء اشغالگران اند که می سرایند و دروغ می بافند تا تصویر زشتی از مجاهدان شجاع ارایه کنند.
این وسیله نیز در نطفه خنثی گردید متانت مجاهدان دلیر وفشردگی صف آنها اجازه به چنین فضایی مکدری نمی دهد ونمی گذارد که چنین تبلیغات سوء اشغالگران، اثرات منفی اش را در صف جهاد بگذارد.
به حربه دیگری متوسل گردیدند که عبارت از مذاکرات است که می خواهند با برخی از متذبذبین آن را دایر نمایند و می خواهند با توسل این وسیله، نظام کنونی را نظام قانونی ومشروع جلوه دهند یعنی هنگامی که برخی از کسانی که سنگ جهاد علیه اشغالگران را به سینه می کوبند آماده می شوند که با مقامات بلند پایه این نظام ببینند و می خواهند که طرح شان را به مزایده بگیرند، در حقیقت این اعترافی به نظام کنونی در کابل است نظامی که دست نشانده اشغالگران صلیبی است ودر این اصلا شک وتردیدی نیست.
دیگر این که با این وسیله می خواهند تزلزلی را در صف جهاد ایجاد کنند یعنی افرادی را جلب وجذب نمایند
ودیگر اینکه بتوانند از این عناصر علیه مجاهدین استفاده کنند و ازاین ها ملیشه های بسازند که علیه مجاهدین بجنگند چون اشغالگران می دانند که در این کشور آگنده از اختلافات ودشمنی های تنظیمی، می شود که با این چنین حربه ها، فضاء را در افغانستان مکدر و ساحه را برمجاهدین تنگ ساخت.
اما اشغالگران درک کرده اند که مجاهدین حقیقی کسانی که برای برپایی نظام اسلامی می جنگند می دانند که مذاکرات با اشغالگران و شرکت در نظام مخلوط حربه از حربه های اشغالگران در مسیر تاریخ استخراب است.
اشغالگران در گذشته ها هنگامی که درک کردند که در کشورهای اسلامی به شکست مواجه اند می بینیم که با توسل با این حربه ها توانستند افراد اجیری را بر ملت های اسلامی از الجزایر گرفته تا پاکستان حاکم بسازند در حالیکه آنانی که علیه اشغالگران جنگیده بودند شعار شان برپایی نظام اسلامی بود نه نظام های مبتنی بر نظریات غربی وشرقی.

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

پولس (شاول) در افغانستان!!!

احمد سلیمان فارسی
پولس يا شاول، در افغانستان عنواني جذابي است که خواننده را جلب ميدارد تا موضوع را به خوانش بگيرد گويا انسان امريکايي باشد که خاطراتش را در کتابچه درج کرده است.
اما در حالي که معناي عنوان نه آن است که شايد برخي ها گمان نمايند پولس يا شاول همان انساني است که انقلابي را در دين مسيح عليه السلام آورد واين دين سماوي را به دين آگنده از ترهات و سفسطه ها مبدل ساخت و چندي نگذشت که اين ديانت ساخته پولس جانشين دين اصيل مسيح عليه السلام گرديد ونشست نيقيقه به رهبري قسطنطين مهر صحه بر ترهات پولس نهاد و از آن روز تا امروز دين اصيل وحقيقي مسيح عليه السلام در هاله از رهنمود هاي پولس واتباعش پوشانيده شد.
پولس که نخست يهودي بود همان نقشي را بازي کرد که خلفش عبدالله بن سبا مي خواست در اسلام همان نقش تخريبي را بازي نمايد پولس که خود يکي از دشمنان سوگند خورده دين حقيقي مسيح عليه السلام بود و با همکاري رومي ها در فلسطين به پيگرد اتباع مسيح عليه السلام مي پرداخت به يکبارگي لباس يهوديت را کنار مي گذارد وجامه ديگري به تن مي نمايد وحکايتي را مي بافد که گويا مسيح عليه السلام از داخل يا وراي ابري باوي صحبت مي کند ووي را از گمراهي نجات مي بخشد تا بتواند که نظريات پوچ وهرزه اش را در اتباعش غرس نمايد زيرا وي ديگر شاگرد مسيح عليه السلام است و از وي رهنمود ها را دريافت مي کند.
ديانت امروزي که آن را برخي مسيحيت مي نامند در حقيقت همان ديانت پولس است که نبايد اسم مسيحيت را بر آن اطلاق نمايم اين شرعا جواز ندارد اين ها نصراني ها اند اسمي را که قران برگزيده است ونبايد از آن عدول کرد .
نصرانيت در افغانستان سابقه ندارد با اينکه آنانيکه از وراي بحار مي نويسند مدعي اند که گويا آثاري را مي توان يافت که نشاندهنده اين حقيقت است اما همين ها هم اين اثار را حکايت مي نامند پس نصرانيت در افغانستان سابقه ندارد بلکه نصرانيت در همه اين منطقه سابقه تاريخي ندارد کشتي پولس با تاسيس شرکت هند غربي در منطقه لنگر مي اندازد شرکتي که در حقيقت پايه گذار استخراب انگليسي در شبه قاره هند و افغانستان بود انگليس ها توانستند برخي را از ديانت هندويزم به نصرانيت بکشانند البته همان قشر را که در هندوستان براساس رهنمود هاي ديني شان بايد محروم باشند که امروز در پاکستان مي توان بقاياي شان را در هر جاي سراغ کرد اما در افغانستان نتوانستند فردي را نيز به نصرانيت بکشانند در حالي که اين روند در افريقيا به شدت ادامه داشت وتوانستند قشري را به ديانت پولس بکشانند البته با استفاده از فقر و تخلف و عقب ماندگي جامعه در همه عرصه ها .
افغانستان براي اولين بار در زمان رژيم شاهي ظاهرشاه مورد هجوم اين ديانت قرار گرفت که نمونه بارز آن ايجاد شفاخانه (بيمارستان ) نور در شهر کابل بود اين بيمارستان در حقيقت دريچه به سوي نصرانيت در افغانستان بود و نور يا بينايي در حقيقت گرفته شده از معجزه مسيح عليه السلام است که کور مادر زاد را به اذن الله بينا مي ساخت اين ها بنابراين حقيقت دست به ايجاد اين بيمارستان ها در کشور ها زدند که از آن جمله افغانستان بود اما در آن هنگام کمتر کسي متوجه اين يورش فرهنگي ميشد موج الحاد که از شوروي سابق مي وزيد مردم را در چنبره اش گرفته بود فساد اخلاقي در کابل به اوجش رسيده بود کلپ هاي شبانه مانند شهر غلغله در شهر کابل نمونه اين از هم گسيختگي اخلاقي بود در اين حال نهضت اسلامي که از متن پوهنتون کابل قامت افراشت دژي گرديد که عليه همه دسيسه ها مانند کوهي ايستاد.
اما پولس در لابلاي خدمات اين بيمارستان گاهي پديدار مي شد در هنگاميکه اصطدام نهضت اسلامي با ديگر نيروهاي فکري به ويژه مارکسيستها به اوجش رسيد رژيم شاهي خواست که نقاب اسلامي را بر رخش بگذارد و چهره کريه اش را در وراي آن بپوشاند يک فارغ تحصيل ازهري را که موسي شفيق نام داشت و جوان نيز بود نخست وزير مي گرداند تا از يکسو بتواند نهضت اسلامي را مهار ساخته باشد واز سوي ديگر نظام را اسلامي جلوه بدهد اين حقيقتي است که اصلا برخي از آن آگاهي ندارند در حالي که موسي شفيق مانند خيلي ازهري ها، ملتزم به اسلام نبود بلکه نخست وزيريش نشاندهنده ي اين حقيقت است مهندس حبيب الرحمن رحمه الله که از موسسين نهضت اسلامي بود ودر سال1354 شمسي که در زندان به شهادت مي رسد در سخنراني در کابل ماهيت اصلي موسي شفيق را فاش ساخت .
دراين هنگام برخي از سفارت هاي غربي در افغانستان کليسايي را بنا کردند اين نخست وزير ازهري از افتتاح اين کليسا جلو گيري مي نمايد اين رژيم شاهي با اين اقدام مي خواست که به عمرش بي افزايد چون خشم توده هاي مردمي در آن هنگام رژيم را محاصره ساخته بود اما اين اقدام نتوانست که ماهيت کفري رژيم شاهي را بپوشاند.
اين يک اقدام اشکار نصرانيت بود که قرباني آگاهانه عملکرد رژيم شاهي شد اما اين اقدام نتوانست رژيم شاهي را نجات بخشد وديري نپايد که رژيم شاهي فروپاشيد ورژيم جمهوري به رهبري فردي از خانواده شاهي عرض اندام مي نمايد.
پولس تنها همان لانه را داشت وزهرش را مي پاشيد تا اينکه کودتاي مارکسيستها به رژيم جمهوري خاتمه مي دهد و مردم دسته دسته به خارج از مرزهاي افغانستان به ويژه پاکستان هجرت مي نمايند در اين هنگام که از يکسو مردم افغانستان در جهاد عليه اتحاد شوروي سابق سلاح برداشته بودند موسسات غربي تنصيري نيز مساعي شباروزي شان را آغاز نمودند واين فعاليت ها تا امروز ادامه دارند راديوي را که از هند نشر مي شد به زبان هاي رسمي بلکه محلي، واسمش را راديو زندگي گذاشتند ومجله اي را به نام گندم به نشر مي سپردند.
اين مجله در آواني به نشر مي رسيد که ساحه فرهنگي از نشريات اسلامي در حالي خالي شدن بود همچنان آنچه اين نشريه نصراني را متميز ساخته بود استفاده از ورقي بود که اصلا در آن زمان ناممکن بود که نشريه افغاني را دريابي که از چنين ورق قيمتي استفاده برده باشد .
اين مجله در ظاهر يک نشريه ادبي بود اما با اندک تامل خواننده به ويژه کسي که از فرهنگ اسلامي سيراب شده بود ويا اندکي از عقايد نصرانيت مي دانست مي نگريست که اداره کنند گان اين مجله به چه دقتي نصوصي از انجيل را اختيار کرده اند و بدون اينکه از نشاني آن چيزي بنويسند آن را در مجله قسمي جا داده اند که گويا پندي ويا اندرزي باشد اما در حقيقت همان نصوص نصرانيت بود.
جالب اينکه در آن زمان هيچ نشريه ي را نمي توانيستي بيابي که با بسمله آغاز نشده باشد اما اين مجله بدون بسمله آغاز مي شد.
دوره هاي آموزشي زبان انگليسي مراکز عمده اتباع پولس در ديار هجرت بودند بلکه در اسلام آباد يکي از مراکز آموزش زبان انگليسي که به نام کورس کانادايي شهرت داشت يکي ازمراکز اساسي پخش نصرانيت بود چناچه استاتيد آن همه به زبان فارسي يا پشتو اگاهي کامل داشتند. ووقتا فوقتا شاگردان را در کليسا دعوت مي کردند و فلم هاي را به نمايش مي گذاشتند که همه فراخواني به نصرانيت بود.
کلنيک هاي وابسته به صليب سرخ وديگر موسسات غربي مراکز ديگر نشر اين ديانت بودند.
اما با اين همه مساعي نتوانستند بستره ي را تهيه کنند تا از آن رهسپار گردند زيرا:
1- داعيه جهاد آن قدر قوي بود که اين دعوت ها را در مغاره ها پنهان کرده بود.
2- توجه جدي به فراگيري اسلام در ديار هجرت يک عامل ديگري بود که اين دعوت ها را بي ارزش مي ساخت.
3- اقتدار برخي از تنظيم هاي اسلامي در ديار هجرت فعاليت هاي علني مخربين را در نطفه خنثي ميکرد.
4- خدمات برخي از شخصيات اسلامي مانند عبدالله عزام رحمه الله که خطر اين خفاشان بي ضمير را درک مي کرد وبنابراين معاهدي را تاسيس کرد که بتواند نسلي را بيرون نمايد که با سلاح فرهنگ اسلامي مجهز باشد و عليه اين توطيه ها توان مبارزه را داشته باشد در اين راستا ميتوان از کتابهاي نام برد که آن را تحت عنوان کتاب مجاهد مکتب الخدمات به زبان هاي فارسي و پشتو به چاپ مي رسانيد.
اين اسباب عمده بودند که از فعاليت علني نصرانيت جلوگيري مي کردند.
با فروپاشي نظام مارکسيستي در کابل موجي از فرار از نبرد ها در کابل اغاز شد که پاکستان کشوري بود که اين فراريان نبرد را استقبال مي کرد اما با تفاوت هاي با هجرت قبلي . بلکه اين روند در سال هاي اخير عمر رژيم کابل اغاز گرديده بود کساني که به پاکستان مي آمدند آن ها با مهاجران اوايل کلا تفاوت داشتند.
اين بار نسلي به پاکستان ريخت که اکثرا با اسلام حقيقي شناخت نداشتند برخي همان همکاران رژيم مارکسيستي بودند که به هر قيمتي که ميشد مي خواستند شعار هاي شان را زير پا نمايند وبه کشورهاي امپرياليستي پناه ببرند در اين قشر از فراريان اتباع پولس گمشده شان را پيدا کردند برخي از اين ها نصراني شدند تا شود اين را گذرگاهي بسازند تا به اروپا وامريکا سفرنمايند.
نبرد هاي خونين در کابل دروازه ها را به سوي اتباع پولس در افغانستان گشودند گاهي به اسم کمک به بيوه ها وگاهي به اسم کمک به يتيم ها مردم را مي خواستند در دام تزويز شان بياندازند تا اينکه حرکت طالبان در افغانستان حاکم گرديد و از نفوذ روز افزون موسسات غربي کاستند موسسه (شلتر ناو) الماني از موسساتي بود که با پشتاره اش به چنگ طالبان افتاد اين موسسه يک موسسه تنصيري است که در اين راستا در مکاتب وديگر ارگان ها فعاليت دارد اما بعد از اشغال افغانستان اين موسسه مجددا فعاليت را آغاز نمود
امريکايها که ميدانند که مردم افغانستان حساسيت شديدي در برابر اين ديانت دارند اما با توسل به وسايل ديگري زمينه را مساعد مي سازند مثلا اعلان علني عبدالرحمن که گفت وي نصراني شده است و يا استهزا به احکام شرعي از گذرگاه برخي از عالم نماها، همه وهمه بخاطر اين است که داشته هاي عقيدوي مردم را تکان بدهند.
اما حرف جالب اين است که آن عده ي که نصراني شده اند اکثر کساني اند که رافضي بوده اند ودر خانواده هاي رافضي بزرگ شده اند.
سالها قبل هنگامي که جزوه اي را که نويسنده شهير وتوانا مصر محب الدين الخطيب در مورد رافضيها نوشته بود به يادآوردم در آن يک فصلي را به عنوان (از تشيع به الحاد) گنجانيده بود و تحت اين عنوان نوشته بود که حزب توده مارکسيستي ايران دو مليون عضو دارد واين نشاندهنده اين است که مردم از اين ديانت رافضي به ستوه آمده اند و الحاد را برآن ترجيح ميدهند.
امروز مصداق اين سخن را در افغانستان مي يابيم و ديگر اينکه برخي از کساني که نصراني شده اند در ايران زندگي کرده اند واين نشاندهنده ماهيت اصلي رژيم ايران است که شعارش اسلام است اما اسلامي که آن را مجلسي و اشباهش معرفي ميدارند وبدون شک که اين نوع اسلامي که در بحار الانوار مي توان آن را يافت در حقيقت انسان غافل را به راههاي ديگري از گمراهي مي کشاند.

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

الگوهای قرآنی

احمد سلیمان فارسی
به خوانش گرفتن زندگی شخصیت های برجسته در تاریخ اسلام، آفاق جدیدی را در زندگی انسان ردیابی می نماید ودروازه های را به سوی او می گشاید تاباشد انسان با تأسی به این شخصیت های قرآنی، مسیر زندگی اش را یکسره تغییر دهدو با مساعی بی دریغ، به قله های شامخ دست یازد.
قرآن این پیام آسمانی وهدیه الهی، الگوهای را معرفی می دارد که اگر به زندگی آن ها عمیق وخیره شویم وابعاد آن را به خوانش بگیریم می توانیم به آسانی، جایگاه خود را در جامعه جاهلی که در آن زیست می نماییم، درک کنیم.
آنانی را که قرآن منحیث نمونه والگو تقدیم می دارد کسانی اند که با قلب سرشار از ایمان در مسیر دعوت با مشکلات مواجه گردیدند و همه عقبات را عبور کردند و با عزم متین به پیش شتافتند واز کسی جز رب آسمانها وزمین باکی نداشتند.
قرآن با معرفی چنین شخصیات برازنده در تاریخ بشریت، که برتری شان در همه ابعاد زندگی به کمال رسیده بود، نشانه ها را در فرا راه انسان مومن قرار می دهد تا وی را از انحراف در مسیر جهاد ودعوت مانع گردند.
قرآن با این روش، اسلام را از دایره شناخت محض فراتر معرفی می نماید وعنصر حرکت را در آن علاوه می دارد وبا درک این شاخص، اسلام به حرکت تبدیل می گردد.
ابرهیم علیه السلام یکی از الگو های است که جایگاه بسا بزرگی در قرآن دارد. ابراهیم علیه السلام با درک انحراف فکری که جامعه را یکسره آلوده ساخته بود با یک حرکت جسورانه (شکستاندن بت ها) نمونه ایست که با ایمان سرشار وعزم راسخ، پیکر فرسوده جاهلیت را به لرزه درآورد وی با این اقدام حرکت را یک شاخص متبارز وجز لاینفک اسلام اعلام میدارد.
اقدام ابراهیم علیه السلام درسی است برای آنانیکه با مشاهده فساد عقیدوی که مفاسد اعم از اقتصادی وسیاسی واجتماعی زاده آن است انزوا اختیار می نمایند وبه گوشه ای می خزند واز مواجهه با چنین انحرافات شانه خالی می نمایند.
این اقدام ابراهیم علیه السلام دوگانگی در نهان انسان مومن را شدیدا نکوهش می کند وشورش در مقابل طغیان را محک ایمان قرار می دهدو در غیر آن فساد دامن گیر جامعه شده وآن را به سوی پرتگاه شقاوت سوق می دهد.
در اسلام شناخت برای حرکت، وعلم برای عمل، وعقیده برای زندگی است وشناختی که به دنبالش حرکت نباشد وپژوهشگری های اسلامی اگر به حرکتی مبدل نگردد عاری از اهمیت می باشد.واین حرکت است که اسلام را از دایره نظریات بیرون می کند وآن را در جامعه به حرکت می آورد.
در این جاست که قرآن، بابررسی شخصیت های برجسته اسلامی خط مشی را برای مومنان شناسایی میدارد تا باشد مومنان با نگرش هر چه عمیق تر در ژرفای زندگی این شخصیت ها خود را آماده نبرد علیه جامعه جاهلی نمایند.
قرآن، در جای دیگر از جوانانی اندکی سخن می گوید که کشور شان برآنان تنگ می گردد زیرا در جامعه که آن ها در آن زندگی می کردند جامعه آلوده بود که تعفن همه ان را فرا گرفته بود.
عده ی از جوانان مومن وآگاه این جامعه عقب مانده را ترک می نمایند وبه غاری پناه می برند.
قرآن با ذکر این جوانان مومن، الگو دیگری را تقدیم می نماید که نتوانست با جامعه جاهلی سازش نماید.
الگوی دیگری که در قرآن به آن اشاره شده است قصه اصحاب اخدود است مبارزه علیه طغیان وطاغوت وعدم التفات به خدعه وترفند های نظام حاکم جاهلی سپس شهادت در راه الله عزوجل این همه درسی است برای آنانیکه درمسیر دعوت اند تا با الهام از آنان با قامت های رسا به پیش بروند وهرنوع سازش را خیانت تلقی نمایند وباید بدانند که در این مسیر مبارک که بر آن گام می نهند مسیری است که نوح، ابراهیم ، موسی، عیسی ومحمد علیهم السلام بر آن گام نهادند، مسیری است که پر از خطر و مالامال از فراز ونشیب اما روشن ومستقیم که منتهی به رضایت رب عزوجل می گردد.
با درک واقعی وبا درنظر داشت این الگو ها قرآنی، می توان مسیر خود وجامعه را تغییر داد واین سفینه را که با امواج متلاطم مواجه است به ساحل نجات سوق داد.

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

به سراغ امید

احمد سلیمان فارسی
در شبی که ظلمت وتاریکی پرده افگنده بود، ووزش ناملایم باد، فضاء را وحشت زده ساخته بود، خواست اندکی آرام بگیرد تاباشداز خستگی های نافرجام روز، اندکی کاسته باشد به بسترش رو آورد اما کجاست که خوابش بیاید؟ زیرا دیگر نمی توانست احساس درونی خویش را خفه نماید، ویا آن را نادیده بگیرد. احساسی که هر لحظه وقتا فوقتا زنگ خطر را در وجودش به صدا در می آورد وطنین آوازش مانند خاری، قلبش را می آزرد.
اشغال ونابسامانی های روز افزون آن، این همه خاری های اند که وی را دگرگون ساخته بودند.
خوابش، رخت سفر بست ناگزیر به سوی کلکینی که مشرف بر میدان وسیعی بود شتافت تا اندکی آرام بگیرد واز غبار خستگی ها بزداید واز سنگینی آن بکاهد.
اما دریغا که شیشه امیدش باردیگر شکست. آسمان دیگر اسمان زیبا نبود وزش باد، غرش صاعقه ها و ظلمت شب همه جا را فرا گرفته بود واز قطرات روح افزای باران اثری نبود!!
در این شب دیجور یک بار دیگر مانند شب های گذشته در تلاش روزنه امید شد روزنه که از آن به افق های فردای امید بنگرد وسپس گامهای استواری را به سوی آن افقها بردارد.
با متانت وشکیبایی و استقامت ودر این سفر مبارک ومیمون نه تنها بلکه در جمع آنانیکه قامت رسا واستوار وعزم متین وپولادین شان، دشمن را به لرزه در آورد.
آری! با این ها، سفر نماید ودر کنار این بلبلان گلشن آزادی، این مومنان صادق، سرود آزادی را در سایه های قرآن به سرایدن بگیرند تا باشد که این اشغالگران زبون وسفاک ودشمنان بی آزرم اسلام،وغلامان مرتد شان سرنگون گردند.