۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

اسلام وقيادت بشريت

احمد سليمان فارسى
مسلماً که قرآن مسئوليت تغيير اجتماعى واقتصادى در جامعه را تحديد مي نمايد. قرآن اقدام انساني اعم فردى وجمعى را مسئول تغييردرجامعه ميداند زيرا انسان درجهان بينى اسلام نه ذره در بيابان است ونه مخلوق حيران درکوير,که هدفى را دنبال نمى نمايد. درجوامع بشرى هرتغييرى که به وقوع مي پيوندد اقدام انسانى چه فردى وچه جمعى در قبال آن عارى از اراده نمى باشد. شيفتگان مارکس هر تغيير در جوامع بشرى را صبغه ديگري بخشيده و آنرا زاده حتميات جبراقتصادى در جامعه قلمداد مي نمايند . ودلباختگان سارترآن را ناشئ از حتمياتى ميدانند که آزادي را از انسان سلب نموده واو را فاقد آزادى واستقلاليت ميسازد وبا در نظرداشت اين مقدمات هرزه وفرتوت،فريقين نتايجى را برآن بناء کردند که بعيد از براهين عقلى است . بااينکه درروياروى با قوانين طبيعى آزادى انسان محدود ميشود اما نيروى اصلى واستعداد هاي نهفته در انسان ,انسان را به استفاده از قوانين اجتماع جهت تحسين زندگى انسانى وارتقاى آن فرا ميخواند واز سنتهاى که قرآن توجه انسان را به آن معطوف ميدارد يکي هم سنت تغييردرجامعه بشرى است,زيرا زندگى مالامال با تغييرات دايمى ومستمرى است که گاهي منتهى به صعود جامعه وگاهي هم منتهى به هبوط آن ميگردد ودرقبال اين تغيير درجامعه موقف انسان مسلمان يک موقف ايجابى ومثبت بوده که ازايمان پويايش طراوش مينمايد واو را به سوى آينده هرچه بهترواحسن فرا ميخواند. ارتباط محکم با الله عزوجل وعميق تر شدن معانى ايمان در قلب وتقويه ارزشهاى اصيل اخلاقى در جامعه واشاعت روح تعاون وتکافل اجتماعى, ازجمله اهداف والاى است که انسان مومن درجهت تحقق آن درواقع چشم دوخته وبخاطر برآورده شدن اين مأمول ،مسيرش را جهت يک تغيير ايجابي وبنا در جامعه مشخص ميسازد. اما انسان كافر هدفش استئصال اسلام واضمحلال ارزشهاى آن در جامعه وجاگزين نمودن ارزشهاى غربى ويا شرقى است در حقيقت تغييرى است که جامعه بشرى را بسوى پرتگاه بد بختى روانه ميسازد زيرا با حاکميت ارزشهاى منافى با فطرت بشرى، جامعه لباس انحطاط را درهمه عرصه ها به تن ميكند واين انحطاط جامعه را به فناى کامل تهديد ميكند.تهديديکه زاده اين انحطاط در همه عرصه هاى زندگي است. پس ناگفته پيداست بيدارى اسلامى معاصر بيداريکه منافع غرب را در جهان اسلام تهديد ميکند چالشى است که غرب را وا ميدارد که جهت فروپاشى اين بيدار دست به کارشود بيدارى که به قلبها نفوذ ميابد و بشريت را از يوغ معبودان بشرى و غيربشرى رهايى مي بخشد وبايد که فرد مسلمان آگاه با درک عميق از مفاهيم اسلام و فهم کامل از جامعه نقش کليدي را ايفا نمايد و بدون شکه که اين فرد مسلمان انديشمند ومتفکر است که جامعه بشرى را ازتباهى وويرانى که متوجه آن است و هر لحظه آن را به فناى کامل تهديد مينمايد به سوى ساحل نجات به حرکت در مى آورد. زيرا ديگر تمدن ميان تهى جاهل غرب به افلاس رسيده است ودر جعبه اش ديگر چيزى باقي نمانده است که به آن دست نبرده باشد مگر اينکه عوامل انحطاط وفساد در جامعه را تقويه نموده است. البرت اشفيتر در کتابش ( فلسفه تمدن ) اين حقيقت را به خوانش گرفته و ميگويد : "اين مسلم وبديهى است که تمدن غربي آهنگ انتحار را سر داده است وآنچه از آن باقي ماند، نيز درامان نخواهد بود".
فساد فلسفه ونظريات جاهلى معاصر، عامل اساسى است که فرد مسلمان را متقاعد ميسازد که زمام قيادت جهان را يک بارديگربه دست بگيرد واين قيادت متعفن جاهلى را کنار بزند. وبايد که اين فرد مسلمان قبل ازهمه خويشتن را ازقيد نظريات متضاد با اسلام برهاند وبا درک پويا وفهم شامل ازاسلام خود را آماده پيکار در ميدانهاي مختلف کارزار بگرداند. زيرا قبل از تغيير روند جامعه بايد روند خويش را تغيير داد. انقلاب همگانى در درون انسان مؤمن که باعث ميشود که فرد با جاهليت وداع بگويد امريست محتوم, تا باشد با قلب سرشار از ايمان به رويارويى بپردازد. وبايد خاطرنشان ساخت که تنها فساد نظام نوين جهانى و درک انسان از آن براي تغيير کافى نيست ودراينجاست که شرط ديگري علاوه ميگردد و آن اينکه اين فهم و درک عميق در جامعه را کساني حمل نمايند که به فرداى اميد يقين کامل دارند زيرا هر انحراف و کج فهمى در خط فکرى روند حرکى يک نهضت اسلامى، نتايج و خيمى را به بار دارد وبه گونه مثال اين انحراف را ميتوان درمطالعات سطحى از اسلام وبسنده نمودن به چند مقاله وجزوه اختصار نمود. که امروز ما شاهد نتايج ناگوار آن هستيم، عده دموکراسى را زاده اسلام ميدانند در حاليکه عده ديگرى طبل همزيستي مسالمت آميزاسلام با لادينيت ( سيکولريزم) را به نواختن گرفته اند وعده هم در نظام اختلاط در مؤسسات تعليمى و ادارات دولتى حرجى را احساس نمى نمايند وبا اين تعدى آشکار ازاصول وضوابط اصيل اسلامى سنگ اسلام گرايى را به سينه ميکوبند وشعار اسلام معتدل را سرميدهند. آرى اسلام که غرب آنرا ميپسندد اسلام که آنرا بايد اسلام امريکايى دانست كه سوژه اش را مؤسسه (راند) ريخته است. پس يک تغيير ايجابى ومثبت در جامعه تقاضا دارد که افراد مؤمن ومتعهد جامعه صف محکمى را ايجاد نموده وبادرنظرداشت اصول اصيل اسلامى ، وچنگ زدن به آن دراين مسير گامهاى استوارى برداشته, تا باشد الله عزوجل به آنان در اين كره خاکى تمکين ارزانى نمايد وتا يک بار ديگر جهان بشريت شاهد نظام ربانى باشد که ديگر در آن جاى به طغيان وطاغوت نباشد. وماذلک علي الله بعزيز

هیچ نظری موجود نیست: